چه زیبایند گلهای طلایی ابرهای شفق
که تصویر گر فروغ بی مُنتهای آفتابند،
تا به یادگار گذارند انعکاس محبتهای خورشید را
امروز
در آخرین لحظات غروب
برای من و تو
تا فردا ؛
چه شور انگیز است ، پر گرفتن پرستوهای آزاد
زیر چشمان آبی سپهر
تا چند باره بیازمایند
فرمول آزادیشان را
راستی که چه معصومانه و شادمانه می رقصند
اما!نه،
باز شب می رسد و آن مسافران ناخوانده
چه وحشیانه غصب کرده اند
جولانگاه آن پرستوهای شاد را
این شب پره های سیاه شب
آه!دلم می گیرد از حیرانی پرستوها
اما امید پناهی نیز هست
تا مگر خورشید بیاید وپس گیردش
تا فردا
ومن می آموزم از صبر پرستو
درسی از زندگی
که تا
حسرت شادی و پر گرفتن نباشد
((پرستوها قدر پرواز را نخواهند دانست))
تاریخ : جمعه 92/7/5 | 10:14 صبح | نویسنده : حمید فلاحیان | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید